ستارخان در خاطراتش می گوید:
 
rahaseman
دو شنبه 22 تير 1394برچسب:, :: 10:42 ::  نويسنده : رضا

من هیچوقت گریه نکردم چون اگرگریه میکردم آذربایجان شکست می خورد واگر آذربایجان شکست می خورد ایران شکست می خورد. اما در زمان مشروطه یکبار اشک ریختم . آن زمان که 9ماه بود در محاصره بودیم بدون آب بدون غذا . ازقرارگاه آمدم بیرون. مادری را دیدم با کودکی در بغل . کودک ازفرط گرسنگی به سمت بوته علفی رفت و بدلیل ضعف شدید بوته را باخاک ریشه میخورد.باخودم گفتم الان مادر کودک مرافحش میدهد ومیگوید لعنت به ستارخان. اما مادر، فرزند رادر آغوش گرفت و گفت: " اشکالی ندارد فرزندم، خاک میخوریم اما خاک نمی دهیم ." آنجا بود که اشک ازچشمانم سرازیر شد ...
زنده وجاویدان باد نام کسانیکه بخاطر عزت این مملکت وآب وخاک جانانه ایستادند...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان rahasekan و آدرس rahaseman.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 34
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 38
بازدید ماه : 159
بازدید کل : 25819
تعداد مطالب : 116
تعداد نظرات : 10
تعداد آنلاین : 1